۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

پایان غم

 
 
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی ست که جانها همه پروانه ی اوست

*******************

شب پنجم محرم ...


در حیرتم که چرخ چراغرق خون نشد             در ماتم حسین زمین واژگون نشد


پایان غم من آغاز حیات من است ...
از او که جانم در دست دارد؛
تنها تمنا میکنم این غم را وصال بخشد به لحظه ی وصال ...
این ممکن الوجود کمترین را لایق درک غم عشق خویش قرار دهد
و جانا کمتر حیات خفته ام بخشد و افزون درد بیداری ...
که این "ظلوماً جهولا" را تاب و توان این بار غم, کمتر باشد ...

جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش یارا ...
                          کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست ...


* انّا عرَضنا الامانةَ عَلَى السّمواتِ و الارضِ و الجبالِ فابينَ ان يَحملنها و اشفق مِنها و حَملَها الانسانُ انّه كانَ ظلوماً جهولا *

هیچ نظری موجود نیست: