اسم عشق که می آید جگرم کباب می شود؛ گویی روح و روانم زخمی عمیق برداشته که تکرار این کلمه نمک پاشی می کند در شکاف این زخم ...
آه خدای من ... تا کی تنهایی ام را می پسندی ؟
از این عشقبازی ها، دل دادگی ها، شادی ها برای این بنده ی حقیرت اندک نصیبی نیست ؟ ...
خدایا دیگر از این صریحتر ؟!
دلم پسری می خواهد تا برایش بمیرم ...
اما افسوس ای دل ! افسوس که بدخواهشی داری؛ مگر خداوندت تو و حاجتت را دریابد ...
****
تو خیابون که راه میرم میخوام فریاد بزنم بگم بین شما پسرا که همش چشاتون دنبال دختراست یه نفر عین من پیدا نمیشه ؟ ولی نمیشه ! نه داد زدن نه پیدا !
هر موقع یه پسری رد میشه و بیشتر از یه نگاه افتادن، بهم چشم میدوزه دلم آتیش میگیره ! ای کاش میشد از تک تکشون بپرسم: شما گ/ی نیستید ؟! (حالا یعنی من انقدر خوشگلم ؟! :)) ) ولی نمیشه ... به خدا این خیلی ظالمانه ست. اونا نمیدونن با این نگاهشون من چه عذابی میکشم؛ چقدر دلم خون میشه ... ای کاش اصلا نگاهم نکنن فقط رد شن. تا آتش این سکوت به جانم نیفته ...
خدایا تا کی داشتن یه همنفس رو ازم دریغ میکنی ؟ تا کی ؟ ...
پی نوشت:
1> از لطف همه ی دوستان تو پست قبلی خیلی ممنونم. جواب چند نفر از دوستان رو که احیانا سوالی پرسیده بودن تو همون پست دادم. اگه مایل بودن؛ یه سر بزنن. منت میذارن به سر بنده. (همیشه، تشکر و احیانا پاسخ نظرتون رو تو همون قسمت نظرات مینویسم)
2> راستی هیچکس در مورد آهنگ Us against the World که تو وبلاگ پخش میشه نظری نداده بود؛ یعنی اینقدر بی مزه بود ؟! :)) (شاید تو پستای بعدی در موردش نوشتم. خیلی این آهنگو دوست دارم)
3> از اینکه درد دلامو می خونید ممنونم؛ دوستون دارم ...
۲۰ نظر:
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم.
عزیزم با دعا کردن فقط یکم سبک میشی ولی با تلاش کردن به نتیجه میرسی.
اینو خوندم یاد یکی دوستام افتادم: میگفت هروقت میرم خیابون پسرا رو با دوست دخترشون میبینم، به پسره خیره میشم. یه بار یه پسره فکر کرده بود این بنده خدا داره به دوست دخترش نگاه میکنه دعوا شده بود:))
عشق یه موقع از راه میرسه و با اومدنش به زندگیت رنگ شادی میپاشه، مطمئن باش میرسه.
ببین حسین جون نمی خوام ادای پیرمرد ها رو در بیارم ونصیحتت کنم، اما به نظرم تو هنوز خیلی راه داری، برات زوده که بگی تا کی باید تنها باشم، تازه اول جوونیته و با انرژی هستی، پس آیندت رو توی دست های خودت بگیر و بسازش
و مطمئن باش که سر وقت طرف رو پیدا می کنی
مهردادجان واقعا درست میگی. حرفتو صددرصد قبول دارم. ولی آخه دله ! کاریش نمیشه کرد یعنی چیزی سرش نمیشه ! :)
بعدشم منظورم از تنهایی فقط فقدان پارتنر نیست؛ من حداقل 4 تا دوست عین خودم هم ندارم. البته شما دوستای گلم که جای خود دارین؛ ولی منظورم یه دوستیه که بتونم ببینمش؛ باش صحبت کنم ... رو در رو ! منظورمو که متوجه میشی ؟!
عرفان جان و رهام عزیز از شما هم خیلی ممنونم به خاطر همدردیتون. انشالله که شما هم یارتونو به زودی در آغوش بگیرید.
اول اینکه چرا وبلاگت رو به فید ایران ال جی بی تی اضافه نمیکنی که زودتر خبردار بشیم از مطلب جدیدت(کاملا عصبانی :) )
دوم که تازه 20 سالته تحمل داشته باش ، ببین تازه عاشق بشی هم اول مشکلاتته ، فکر نکن توی رابطه ی عشق و عاشقی هم حلوا پخش میشه...امیدوارم گرفتار عشق یه طرفه و معشوقای فراری نیفتی که حسرت این روزات رو بعدا میخوری.
از این همه عطش عشقی که داری میترسم...آدمای احساساتی(یکیش خود ِ من) عجیب ضربه میخورن.مواظب باش که دلت رو دست نا اهل ندی
(شبیه فالگیرای فیلما شدم که از آینده ی ترسناک خبر میدن! :) )
خلاصه مواظب خودت باش
دوست هم خب به کسی گفتی و نخواسته ببینتت؟ تو که تهرانی مطمئنن خیلیا بدشون نمیاد یه دوست هم حس داشته باشن.
سلام
بی صبرانه منتظرم
و خودت می دونی که انتظار چقد ر کشنده است
پس منتظرم نذار
دلت بد خواهشی نداره...حتما پیداش میکنی! :-)
یوسف
سلام
من سالهاست این وضعیت تلخ را دارم تجربه میکنم و همچنان دارم باهاش می سوزم و می سازم
این دست من نیست
من نمی خواستم اینطوری بشه
خوب حالا باید چیکار کنم
هرکسی براش یه کسی که بتونه کنج دلش را اشغال کنه وجود داره ولی پیدا کردنش سخته
خیلی سخته مخصوصا برای ما
با این حال نباید ناامید شد
یاس و ناامیدی انسان را به پوچی میکشه
تلاشت را بکن البته با احتیاط بیشتر
از دوستانت در وبلاگهای دیگه هم کمک بگیر
راستی یه پیشنهاد چرا با بروبچه های وبلاگ نویسان ه م ج ن س گ ر ا ارتباط پیدا نمیکنی که شاید دلشدت تو همین بچه ها پیدا بشه
موفق باشی
برات سبدسبد گل رز با میخک از ته دلم می فرستم چرا که دلت به زیبایی تمام گلهاست
قربانت سالار
مرد همیشه با وقار
>>>> پاسخ به persianglogs
محمد جان ببخشید شرمنده! یادم رفته بود. چشم همین الان ادفید میکنم. (ولی بازم ناز معرفتت! تازه همین جوریش هم که فوری چند ساعت بعد ِ پستم، اومدی خوندی. خیلی گلی محمدجان. دوست دارم)
بله درست میگی...
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ...
با وجود این عطش، خوب حواسمم هست که گرفتار عشق یه طرفه نشم. از اینکه نگرانمی خیلی ممنونم. البته شبیه فالگیرا که بودی :)) ولی تو ذهنم عین یه فرشته مهربون تداعی شدی ! :)
>>>> پاسخ به سالار
خدا هممون رو کمک کنه سالار جان. هممون شرایطمون عین همه ولی افسوس که از هم جداییم. هر کسی یه گوشه ست با درد خودش تنها.
اتفاقا درصدد همین کار هستم. بچه های وبلاگی همشون فرشته ن از پاکی و صمیمیت. کی از اونا بهتر.
خیلی ارادت دارم سالارجان. لطف داری به من. قربونت برم.
فرشته ی مهربون؟!!! ای بابا شناسایی شدم! این همه سعی کردم شبیه فالگیرا باشم بازم شناختی منو :))
راستی اوون آهنگی هم که گفتی پخش نمیشه!شاید توی مرورگر من(google chrome) اینجوریه،بقیه بگن که پخش میشه یا نه
آره محمدجان تو IE فقط پخش میشه. خودمم تست کردم. نمیدونم فکر کنم بخاطر اینکه کد پلیرش فقط رو IE جواب میده.
(گل)
لینک شدی عزیزم
غصشو نخور سال کنکوری. مثل من میشی ها. .. . حالتو بکن.
تکرار مکرارت؟!!!!!!!!!
حالا که این همه حولی خدا کنه خوبش نصیبت شه لااقل فردا نگی اینا همشون ...!!!
حمید جون بازم میگم حواستو جمع کن!!
راستی واسه من زیر بیست سال همون زیر ده سال محسوب میشه واسه همینه دو رقمی شدن سنت رو تبریک گفتم!!!! این هم واسه خودش دلایلی داره که ...
احمد جان ! حول نیستم ! تنهام ! شاید برای تو تنهایی خیلی درد نباشه ولی واسه من هست. همه که شرایطشون عین هم نیست !
همه فکر میکنن اگه خانوادشون بفهمن و مثلا کنار بیان با قضیه، یه کم راحت تر میشن؛ تنهایی کمتر اذیتشون میکنه؛ ولی نمیدونن که صدبرابر تنها تر میشن ! البته برای همه اینطور نیست؛ ولی اکثرا رفتار خانوادشون عین خانواده منه. یکیش خودت ! با اون ذهنیاتی که گفته بودی پدر و مادرت دارن؛ فکر کن بفهمن ! اگه یه کم اون شرایطو تصور منی به من حق میدی. هیچ پدر و مادری نمیتونن با عقاید و باورای دینی که دارن، این حقیقتو بپذیرن. همین باعث میشه با رفتارای غلطشون، بهتره بگم ناآگاهانشون زمینه ی بحرانی تر شدن روح و روان ما رو فراهم کنن. هیچ جوری هم نمیشه حالیشون کرد. البته تقصیری هم ندارن اونا خوب ِ بچشونو میخوان ولی ....
حالا اجازه بده تو آپ بعدی بیشتر توضیح میدم...
در محضر شما هنوز ما بچه ایم خوب؛ صد البته ! ولی بچه هم نیازای خودشو داره ! :)
بازم ممنونم احمدجان از توصیه هات
واستا ببینم ، اسمت حسینه ؟
بیا ، از در و دیوار حسین داره می باره :))
انقدر دلم می خواد 4 صفحه واست بنویسم عشق تا هی جیگرت کباب بشه .. ولی خب دلم نمیاد ..
حیف که هم اسمیم :))
سلام حسين جان...
واقعا" شرمنده داداشي كه انقدر دير اومدم وبت...
خيلي سرم شلوغ بود...
واست آرزوي بهترين ها رو مي كنم...
سلام حسين جان ممنون كه سر زدي
من رشته دبيرستانيم رياضي بود چند سري كنكور دادم ولي نتيجه اي نگرفتم اصلا نمي دونم چي شد كه رفتم رشته رياضي من در سم خوب بود ولي رياضيم تعريفي نبود فقط به خاطر اينكه مي گفتن از طريق اين رشته مي تونم وارد رشته هاي مهندسي بشم ولي آيا واقعا هدف ومطلوب من اون رشته ها بودند يا اينكه فقط واسه كلاس گذاشتن كه بگن ببين طرف مهندسه و الان كه دارم فكر مي كنم مي بينم كوچكترين علاقه اي به اين رشته ها ندارم چون با روحيات من سازگار نيستند و الان مدام دارم حسرت اين مي خورم كه چرا انتخاب رشته درستي انجام ندادم اگه وارد يكي از دو رشته تجربي يا هنر مي شدم بهتر نتيجه مي گرفتم به همين خاطر سعي كردم خودم بشناسم وراهي انتخاب كنم كه به اون علاقه دارم من امسال كنكور تجربي شركت كردم رتبم بد نيومد ولي چون هدف من رشته هاي بيمارستاني بود روزانه نتونستم رشته اي قبول بشم ولي نيمه متمركز.رشته فوريت هاي پزشكي قبول شدم حالا موندم اين رشته رو بخونم يا يه سال ديگه كنكور شركت كنم.
من متولد 31 مهر ماه هستم ولي در شناسنامه اول آبان قيد شده علاقه بيش از حدي به موسيقي دارم سازم كار كردم صداي ويالون و دودوك آرومم مي كنه وحس مي كنم به خدا نزديكتر مي شم هر دو اين سازها رو دارم برا ويالون كلاس رفتم ولي براي اون يكي استادي پيدا نكردم.
منم دقيقاحال تو رو دارم از آتش تنهايي مي سوزم اينكه كسي باشه كه دوستش داشته باشم و اونم من دوست داشته باشه ، برام شده يه رويا . واسه رسيدن به يكي نذر ، دعا ،گريه و چه كارهايي كه نكردم كمتر كسي پيدا مي شه كه معني عشق بدونه ،تو چت روم ها هم كسايي كه خودشون گي معرفي مي كنن بيشتر براي سكسه و كمتر كسي مي بيني كه واسه عشق جلو بياد
حسين من ياد خاطره شيرين و دردناكي مي اندازه سال 82 بود كه با حسين اشنا شدم . تو ايستگاه اتوبوس، غروب بود. بارون مي اومد. ديدمش دلم هوري ريخت . دو سه سالي از من كوچكتر به نظر مي اومد شروع دوستيمون با سوالي ساده از وضع هوا شروع شد بعد يه مدت كه با هم دوست شديم سعي كردم احساسم بهش بگم . يه نامه نوشتم از عمق جاده هاي دلتنگيم . نامه رو بهش دادم و تو اون ازش خواستم كه جواب بده . جواب اون سيلي جانانه اي بود كه از پدر اون روز بعدش خوردم .دلم گرفت مث غروب پاييز. تو ايستگاه بد جور آبروريزي شد
دوست دارم با هم بيشتر ارتباط داشته باشيم من نمي دونم تو از كدوم شهري من از تهران نيستم شهرستانم اگه دوست داري شماره تماس بدم يا تو يه جور ببينيم همديگه رو اگه تهران باشي ميام اونجا واسه ديدن چون زياد اومدم اونجا و اكثر جاهاش بلدم اگه هم جاي ديگه اي هستي باز ميام.
درود.پیشتر که وبلاگ مینوشتم وقتی سر میزدم میدیدم کسی برام کامنت گذاشته بال در می آووردم.برات کامنت گذاشتم بال در بیاری.
هیچ حرفی نمیتونم بزنم.فقط اینو بدون که یک ساعت تمام از زندگی من به خوندن دلنوشته هات گذشت.اگر دوست داشتی بال در بیارم برام چیزی بنویس.
salam do0oste kho0obam
fek mikonam jaleb bo0od :)
omidvaram shenakhte bashi :)
fc alone az .....
ارسال یک نظر